بهترین مویدت , خودتی نازنین
روزی یکی از شاگردان دختر شیوانا نزدش رفت و در مورد خانم آشپز انجا که زنی فضول، اخمو و با رفتارهای نابجا بود به شیوانا شکایت برد .
و در مورد اتفاقی که بارها برایش تکرار شده بود گفت .
موضوع از این قرار بود که در جلسات درس خصوصی که آن دختر شاد و خلاق با معلمان مرد خودش داشت هر وقت در حین یادگرفتن درس صدای خنده ی دختر به گوش آشپز نادان میرسید ،
تند تند بدون زدن در کلاس و اجازه گرفتن به بهانه ی مرتب کردن میز یا برداشتن چیزی یه نگاه عاقل اندر سفیهی به آن دختر خوش فکر می انداخت و پس از این مانور که انگار حساب کار دستت بیاید و باید خشک و تلخ درسهایت را بخوانی، با بی ادبی تمام از کلاس خارج میشد بدون ذره ای عذرخواهی .
شیوانا از وی پرسید :"ایا وقتی به کلاس می اید تو به او نگاه میکنی ؟"
دختر با مهربانی گفت :خیر به هیچ وجه و به کار عادی خودم میرسم اما حس توهین به حرمتم را میکنم و دوست دارم به او چیزی بگویم ولی فایده ای ندارد ، چون با بقیه هم همینگونه است ولی شیوانای عزیز میخواهم حتی ذره ای هم این رفتار ناشایست او توجه مرا به خود جلب نکند لطفا راهنمایی ام کن ؟"
شیوانای مهربان گفت اتفاقا تو برو به همان کلاس و با شادمانی ، قدرت و خلاقیت بیشتری به کارت ادامه بده و این بار که همان کار نابجا را کرد خطاب به او در مورد دلیل خنده های زیبایت بگو و او را در خنده های خود شریک کن و اگر تو را به تمسخر گرفت و قیافه ی جدی بی مورد ،از خود نشان داد، در جا نزن و انقدر این کار را بکن تا او از تو کم بیاورد .
تا وقتی تاییدت را از خودت میخواهی ، نیازی به تایید دیگران نداری .
دختر که خودش هم داشت به همین اشارات می اندیشید با شنیدن حرفهای شیوانا قرص تر و محکمتر برای این چالش شیرین از همین الان آماده شد و بازی کنان به سمت خانه رفت.
@Hebrahimifard