مهر تاییدت باور تو به خودت است

مهر تاییدت باور تو به خودت است


 روزی یکی از ورزشکاران برجسته ی دختر مدرسه شیوانا در حال امادگی برای مسابقاتشان در دهکده ی مجاور بود.

و این در حالی بود که وقتی در مقابل مربی اش قرار میگرفت دست پاچه میشد و تمریناتی را که در کنار دوستانش به خوبی انجام میداد ،خراب میکرد .

تا اینکه در پایان مسابقه نفر دوم شد و با چهره ای کاملا خشمگین صحنه مسابقه را بدون خداحافظی ترک کرد.


شیوانا پس از مطلع شدن از این موضوع به سراغ ورزشکار خوب دختر دهکده رفت و علت را از او جویا شد .

و او گفت :" برای من پیروزی و نفر اول شدن در مسابقات همیشه مهم بوده و هست ولی هیچوقت نتوانسته ام به خواسته ام برسم و رتبه زیر یک بدست می اورم دو یا سه دیگر خسته شده ام اصلا شانس با من یار نیست . . .


شیوانا به او گفت ببین دخترم تا وقتی برندگی را کسب مدال اولی میدانی یعنی منتظر تایید بیرونی هستی و اینگونه خودت را خسته و رنجور و سرخورده میکنی !

در حالیکه تو میتوانی باورت به پیروزی را در درون خودت تقویت کنی اینگونه مهر تایید از بیرون نخواهی خواست .


دختر ورزشکار ما که تا بحال به موضوع اینگونه نگاه نکرده بود نگاه مسرت بخشی به شیوانا انداخت و به راه افتاد .



@Hebrahimifard

سخت گیر نباش ،لاابالی هم‌نه ،جدی باش جدیه جدی

سخت گیر نباش لاابالی هم نه ،جدی ، جدی ، جدی . . .


روزی شیوانا در کلاس درس نجاری توجهش به دو شاگرد کلاس جلب شد که یکی فوق العاده سختگیر و نکته سنج بود و ساعتها برای سمباده کشیدن یک قطعه کوچک چوب وقت صرف میکرد با این دلخوشی که کارش از همه ایده ال تر است .

و شاگرد مقابلش آنقدر بی خیال و لاابالی در انجام کار بود بطوریکه تخته ها ، میخ ها و چکشهای بیچاره از دستش جان سالم بدر نمی بردند و او هم بی خیالتر از این بود که گوشش بدهکار این حرفها باشد .


شیوانا آن روز برای اینکه درس خوبی به هر دوی اینها و بقیه ی شاگردان کلاس بدهد از همه خواست که به سوالش پاسخ دهند و پرسید :" دوستان کیفیت و کمیت کار کدام از شما در اینجا معقولتر و مناسبتر از بقیه است ؟ و همه به فردی که متعادلتر از بقیه بود اشاره کردند .


سپس شیوانا ادامه داد دوستان ببینید مهم‌نیست که کار را خیلی سختگیرانه یا لاابالی گرانه دنبال کنید در هر دوی این موارد از سرعت بهینه و کیفیت مناسب باز می مانید ،

از همه چیز مهمتر در انجام درست امور جدی بودن می باشد.


شاگردان که متوجه یکی از مهمترین نکات پیشرفت کاری شده بودند بر جاهای خود قرار گرفتند و برگ جدیدی از زندگی شان را رقم زدند .


@Hebrahimifard

محتاج تایید تو نیستند و تو هم همینطور

محتاج تایید تو نیستند و تو هم همینطور 



روزی یکی از مادران دهکده سراسیمه به سمت شیوانا که در حیاط مدرسه بود ، دوید و گفت :"شیوانا جان واقعا مردم از جان افتادم تو را به خدایت قسم یاری ام کن ! شیوانا علت را جویا شد و او گفت:" از بس که نگران رتق و فتق امور منزل ، حانه داری ،همسرداری ،فرزند پروری و به نحو احسن انحام دادن آنها هستم دیگر جانی برای خودم ، علایقم ، اشتیاقهایم و پرورش استعدادهای منحصر بفردم برایم نمانده است .از بس برای بقیه ی اعضای خانواده وقت میگذارم دیگر برای خودم هیچی نمی ماند نه انرژی نه وقت اخر این دیگر چه جور زندگی فلاکت باریست پس رشد خودم چه می شود؟"


شیوانا که با آرامش تمام به آن زن خسته ، نگران و بااستعداد گوش میکرد ،گفت:"ببین دخترم اگر دست از تایید بیش از اندازه ی اعضای خانواده ات برداری که در واقع مدلی از کنترلگریست و به آنها اعتماد کنی که کارهایشان را خودشان به نحو احسن میتوانند انجام دهند ،بار تو نیز سبک می شود و میتوانی به تایید خودت و انجام کارهای دلخواهت بپردازی ."


زن جوان که با حیرت به شیوانا می نگریست از او تشکر کرد و آرام آرام به سمت باغ نزدیک مدرسه رفت و به تاب خوردن پرداخت. 


@Hebrahimifard

بهترین مویدت ،خودتی نازنین

بهترین مویدت , خودتی نازنین 



روزی یکی از شاگردان دختر شیوانا نزدش رفت و در مورد خانم آشپز انجا که زنی فضول، اخمو و با رفتارهای نابجا بود به شیوانا شکایت برد .

و در مورد اتفاقی که بارها برایش تکرار شده بود گفت .

موضوع از این قرار بود که در جلسات درس خصوصی که آن دختر شاد و خلاق با معلمان مرد خودش داشت هر وقت در حین یادگرفتن درس صدای خنده ی دختر به گوش آشپز نادان میرسید ،

تند تند بدون زدن در کلاس و اجازه گرفتن به بهانه ی مرتب کردن میز یا برداشتن چیزی یه نگاه عاقل اندر سفیهی به آن دختر خوش فکر می انداخت و پس از این مانور که انگار حساب کار دستت بیاید و باید خشک و تلخ درسهایت را بخوانی، با بی ادبی تمام از کلاس خارج میشد بدون ذره ای عذرخواهی‌ .


شیوانا از وی پرسید :"ایا وقتی به کلاس می اید تو به او نگاه میکنی ؟"

دختر با مهربانی گفت :خیر به هیچ وجه و به کار عادی خودم میرسم اما حس توهین به حرمتم را میکنم و دوست دارم به او چیزی بگویم ولی فایده ای ندارد ، چون با بقیه هم همینگونه است ولی شیوانای عزیز میخواهم حتی ذره ای هم این رفتار ناشایست او توجه مرا به خود جلب نکند لطفا راهنمایی ام کن ؟"


شیوانای مهربان گفت اتفاقا تو برو به همان کلاس و با شادمانی ، قدرت و خلاقیت بیشتری به کارت ادامه بده و این بار که همان کار نابجا را کرد خطاب به او در مورد دلیل خنده های زیبایت بگو و او را در خنده های خود شریک کن و اگر تو را به تمسخر گرفت و قیافه ی جدی بی مورد ،از خود نشان داد، در جا نزن و انقدر این کار را بکن تا او از تو کم بیاورد . 

تا وقتی تاییدت را از خودت میخواهی ، نیازی به تایید دیگران نداری .


دختر که خودش هم داشت به همین اشارات می اندیشید با شنیدن حرفهای شیوانا قرص تر و محکمتر برای این چالش شیرین از همین الان آماده شد و بازی کنان به سمت خانه رفت. 


@Hebrahimifard

به خاطر اشتباهات دیگران مانع رشد خودت نشو

نمونه داستان های شیوانا : به خاطر اشتباهات دیگران مانع رشد خودت نشو !

شیوانا نویس: دکتر هنگامه ابراهیمی فرد 

گروه یادگیری درس های معرفت از طریق شیوانا نویسی