کژبینی احساسی و هیجانی
روزی مردی پیش شیوانا رفت و از او پرسید :"آخر واقعا از دست احساسات متفاوت و عجیب غریب خودم خسته شده ام ، تمام کارهایم به دلیل این نابسامانی احساسی و هیجانی بی سر و سامان شده !
باد شدیدی هم در حال وزیدن در دشتهای دهکده بود پاییز بود و برگها را با خودش به هر سو میبرد .
شیوانا گفت : به برگها نگاه کن چگونه با باد به این سو و ان سو میروند و نمیدانند به کدام سو میروند !
دلیل نابسامانی تو هم همین است .چون برگی در دست احساساتت به هر سو میروی .
اما یک چیز را مد نظر قرار نداده ای و آن این است ایا این باد ریشه های درختان را از جا در اورده است؟!
گاهی احساسات پر سر و صدا می ایند ، اما همه زورشان روی برگهاست .
برو و عمیقا به اتفاقات زندگی ات نگاه کن . . .
ریشه هایت محکم تر شده است و مسیرهایش را در زمین وجودت عمیقتر و وسیعتر در نوردیده است ،تو وسیعتر و عمیقتر شده ای !
از این پس با ریختن چند برگ ترس و وحشت تو را فرا نگیرد و با خودت در ریشه هایت متمرکز شو . . .
مرد در حالیکه لبخند رضایت بر چهره انداخت بسوی محل کارش به حرکت افتاد.
@Hebrahimifard
@ShivanaNevisi