-
Do not be fooled by fake counterfeits
دوشنبه 5 فروردین 1398 19:21
Do not be fooled by fake counterfeits One day there was a severe flood in the village of Shivana And the danger that this happened to neighboring villages also had anxiety and fear for the people of neighboring villages. In the meantime, Shivana and his companions sought help with the flood victims One of Shivana's...
-
گول نمایشهای تقلبی ذهنتان را نخورید
دوشنبه 5 فروردین 1398 19:09
گول نمایشهای تقلبی ذهن را نخورید روزی در دهکده مجاور دهکده ی شیوانا سیل شدیدی ایجاد شده بود و خطر اینکه این اتفاق به دهکده های مجاور هم برسد نگرانی و ترس و دلهره را بر اهالی روستاهای مجاور حاکمکرده بود در این میان شیوانا و همراهانش در پی یاری و همراهی با سیل زدگان بودند که یکی از شاگردان شیوانا سوالی را از او پرسید...
-
کانال تلگرامی مدرسه یادگیری بازگشت به زندگی ای خودم
شنبه 3 فروردین 1398 15:38
با هر کلیک ، صدای خش خش برگهای پاییزی در زیر پاهایم که عبور را برایم زمزمه میکنند به گوشم میرسد . من به سویت می آیم به سوی خود ام .
-
تنها با حالات گوناگون خود کنار بیاییم جهان به بهشت تبدیل میشود
پنجشنبه 23 اسفند 1397 12:21
تنها با حالات گوناگون خود کنار بیاییم جهان به بهشت تبدیل می شود. روزی از روزهای زیبای بهاری در حالیکه عطر شکوفه های نارنج فضای دهکده را مسحور خویش کرده بود شیوانا مادری را هراسان دید که دوان دوان به سمت او می آید وقتی علت نگرانی و سراسیمه گی اش را جویا شد مادر خسته و نگران ، گریان گفت راستش را بخواهید دیگر از این همه...
-
Take on new leadership
چهارشنبه 22 اسفند 1397 05:31
Take on new leadership One day Shi'vana asked her students about their downloads after teaching a new lesson In response, almost all of the students agreed that we could not really accomplish this lesson. The mill that was near and all the lessons heard came closer and allowed a response He said the question was,...
-
نو به نو اقتدارت را در دست. بگیر
سهشنبه 21 اسفند 1397 22:53
نو به نو اقتدارت را در دست بگیر روزی شیوانا پس از تدریس درس جدید از شاگردانش در مورد دریافتهایشان پرسید در جواب تقریبا تمامی شاگردان متفق القول بودند که ما نمیتوانیم درس به این سختی را عملا به انجام برسانیم آسیابانی که در همان نزدیکی بود و همه ی درس را شنیده بود نزدیکتر امد و اجازه پاسخ خواست او گفت سوال در این مورد...
-
Taking care of ourselves is in the best interest of all
جمعه 17 اسفند 1397 08:41
Taking care of ourselves is in the best interest of all One day, a father whose children were away from him in the village of the neighboring Shivana, he was tired and grumpy and reluctantly went to Shivana, and asked him for help. He said: "I have not seen my children for a long time and I miss them, and this...
-
مراقبت از خودمان به نفع همه است
جمعه 17 اسفند 1397 08:35
مراقبت از خودمان به نفع همه است روزی پدری که فرزندانش دور از او در دهکده ی کشور مجاور شیوانا زندگی میکردند ,خسته و نالان و دلتنگ و بیقرار به نزد شیوانا رفت و از او برای حال بدش کمک خواست . گفت : مدت سه سال است که فرزندانم را ندیده ام و دلتنگشان هستم و این دلننگی به قدری مرا اذیت میکند که از زندگی و شادیها و لذتهایش...
-
Dead is sometimes the person who leaves you
پنجشنبه 16 اسفند 1397 21:15
Dead is sometimes the person who leaves you. One day, Shivana saw a young man walking through the alleys of the village, throwing rocks and rocks off the river with anger and anger with grunge. It was as if he had been complaining about himself from the earth and from time to time. Shivana went close to her and said,...
-
مرده ، گاهی فردیست که تو را ترک میکند
پنجشنبه 16 اسفند 1397 12:10
مرده ، گاهی فردی ست که تو را ترک میکند . روزی شیوانا در گذر از کوچه های دهکده مرد جوانی را دید که کنار رودخانه با خشم و عصبانیت سنگهای درشت و ریز را با خشونت به آب پرت میکند . انگار از خودش از زمین و از زمان و از کسی شاکی بود . شیوانا به نزدیکش رفت و گفت :"علت خشمت چیست ؟" و جوان که با دیدن شیوانا ارام گرفته...
-
Do not tie your peace and happiness to the future
پنجشنبه 16 اسفند 1397 10:07
Do not tie your peace and happiness to the future and the past In a cold winter day, after several days of heavy and heavy snow, a bright sunrise shone on the snowflakes, and made them one of them. The brilliant diamonds dripped the snow and drove the river. Shivana, who was watching the process of converting a...
-
آرامش و شادی ات را به آینده و گذشته گره نزن
پنجشنبه 16 اسفند 1397 05:43
آرامش و شادی ات را به آینده و گذشته گره نزن در یک روز سرد زمستانی پس از بارش چندین روز برف مداوم و سنگین ، آفتاب طلوع درخشانش را به رخ دانه های برف کشیده بود و از هر کدامشان نگینی ساخته بود . الماسهای درخشان برف قطره قطره می چکیدند و رود ابی جاری کرده بودند . شیوانا که در حال مشاهده ی روند تبدیل یک ماده به انواع مختلف...
-
Your joy is not dependent on your love
چهارشنبه 15 اسفند 1397 20:08
Your joy is not dependent on your love Once upon a time, a man who had been looking for his sweetheart for many years, had come all the way around and was tired and desperate to Shivana. Shivana asked her after telling her life story: "Are you successful in your work, work and your health? Do you have amusements...
-
شادی ات به دلبندت وابسته نیست
چهارشنبه 15 اسفند 1397 19:56
شادی ات به دلبندت وابسته نیست روزی مردی که سالها بود به دنبال یار دلبندش همه ی دیار دور و نزدیک را گشته بود خسته و نالان و ناامید به شیوانا رسید . شیوانا پس از مطلع شدن از داستان زندگی اش از او پرسید :آیا در زندگی ات ، در کار ،شغل و در سلامتی ات موفق هستی ؟ ایا برای خودت تفریحات سالمی داری ؟ مرد خسته گفت :" بله...
-
Joy is just
چهارشنبه 15 اسفند 1397 05:57
Joy is just One day a Shi'a'a student came to him and asked him: Why, although I have good things in my life, I do not need to be pleased? " I compare myself with others. I see that things are good in every respect, but I'm not happy. Shiwanna asked her if you were relying on the excitement or externality of your...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اسفند 1397 05:50
شادی عادل است روزی یکی از شاگردان شیوانا به نزدش رفت و از او پرسید :" چرا با اینکه امکانات خوبی در زندگی دارم ولی ان لذت باید را نمیبرم؟" خودم را با دیگران مقایسه میکنم میبینم اوضاعم از هر نظر خوب است ولی شادمانی ام نه ؟ شیوانا از او پرسید آیا شادی ات را وابسته به عامل یا عوامل بیرونی کرده ای یا نه میدانی...
-
Tell me the right and do not miss me
دوشنبه 13 اسفند 1397 17:53
Tell me the right and do not miss me One day Shi'vana stood next to one of her students who was severely wandering and asked her why she was crying and groaning. The student said, I realized that I was the reason of all my life's failures. I had my own talk with myself that I would have lived without remembering it,...
-
راست بگو و برایم نمان
دوشنبه 13 اسفند 1397 17:48
راست بگو و برایم نمان روزی شیوانا در کنار یکی از شاگردانش که بشدت میگریست قرار گرفت و از او دلیل گریه و ناله اش را پرسید شاگرد گفت متوجه شده ام که دلیل همه ی ناکامیهای زندگی ام خودم بوده ام سخنی در نهانم با خودم داشتم که بدون اینکه ان را به یاد بیاورم داشتم زندگی اش میکردم و ان این بود دروغ بگو ولی برایم بمان از وقتی...
-
Trust in your hidden power
یکشنبه 12 اسفند 1397 22:06
Trust in your hidden power One day, a girl interested in self-sacrificing classes, became interested in mastering topics and attending classes, gradually became involved with her after many years, so who would want to bring the learned material into practice? ! So he doubted whether he would continue the class. She...
-
به نیروی پنهان درون تاریکی وجودت اعتماد کن
یکشنبه 12 اسفند 1397 22:03
به نیروی پنهان درونت اعتماد کن روزی دختری که علاقه مند به کلاسهای خودشکوفایی بود به مباحث استادی علاقه مند شد و در کلاسهایش شرکت میکرد ، بتدریج پس از سالها با خودش درگیر شد که پس کی میخواهد مطالب اموخته شده را به عمل در بیاورد ؟ ! بنابراین شک به جانش افتاد که ایا کلاس را ادامه دهد یا خیر ؟ با استادش در میان گذاشت و او...
-
Emotional coughing
یکشنبه 12 اسفند 1397 11:29
Emotional and emotional coughing One day a man went to Shiwana and asked him: "The end is really tired of my strange and bizarre emotions, all my work is due to this emotional and emotional disorder! Heavy wind was blowing in the plains of the village, it was autumn and leaves leaves with each other. Shivana...
-
کژبینی احساسی و هیجانی
یکشنبه 12 اسفند 1397 11:24
کژبینی احساسی و هیجانی روزی مردی پیش شیوانا رفت و از او پرسید :"آخر واقعا از دست احساسات متفاوت و عجیب غریب خودم خسته شده ام ، تمام کارهایم به دلیل این نابسامانی احساسی و هیجانی بی سر و سامان شده ! باد شدیدی هم در حال وزیدن در دشتهای دهکده بود پاییز بود و برگها را با خودش به هر سو میبرد . شیوانا گفت : به برگها...
-
کژبینی احساسی و هیجانی
یکشنبه 12 اسفند 1397 11:24
کژبینی احساسی و هیجانی روزی مردی پیش شیوانا رفت و از او پرسید :"آخر واقعا از دست احساسات متفاوت و عجیب غریب خودم خسته شده ام ، تمام کارهایم به دلیل این نابسامانی احساسی و هیجانی بی سر و سامان شده ! باد شدیدی هم در حال وزیدن در دشتهای دهکده بود پاییز بود و برگها را با خودش به هر سو میبرد . شیوانا گفت : به برگها...
-
Benefit of negative emotions
شنبه 11 اسفند 1397 21:51
Benefit of negative emotions One day, Shiwana, one of his students, was chatting with his friend, who, when he decided to meet his demands, came to him with mischief, and he himself was no longer cursed. His friend did not know what to say, and he had left a hodge and a phoneme, because he himself It was also a...
-
منفعت در هیجانات منفیست
شنبه 11 اسفند 1397 21:45
منفعت در هیجانات منفیست روزی شیوانا یکی از شاگردان خود را در حال گفتکو با دوستش دید که از وقتی تصمیم به رسیدن به خواسته هایش را گرفته است پشت سر هم بدبیاری برایش می آید و خودش دیگر کلافه شده است دوستش نمیدانست چه بگوید و هاج و واج مانده بود چون خودش هم چنین مشکلی داشت شیوانا که سخنانشان را میشنید نزدیک شد و گفت عزیزم...
-
Excitement is not excessive
شنبه 11 اسفند 1397 10:34
Excitement is not excessive In the classroom, Shivana taught the new lesson: Do not count on your emotions. After taking up the whole lesson, he got up in the class until one of the students asked? So what do we do to make our life sick, drowsy and numb, without emotion and emotion? Does god like it If that were what...
-
هیجانات کافی نه زیاده از حد
شنبه 11 اسفند 1397 10:30
هیجانات کافی نه زیاده از حد شیوانا در کلاس درس موضوع درس جدید را اینگونه طرح کرد: روی احساساتتان حساب باز نکنید . پس از طرح درس همههمه ای در کلاس برخاست تا اینکه یکی از شاگردان پرسید ؟ پس چه کنیم زندگی بیمزه ، خشک و بی حس و حال بدون احساسات و هیجان را انتخاب کنیم ؟ آیا خدا خوشش می آید ! اگر این بود چه لزومی به افرینش...
-
The richest man
پنجشنبه 9 اسفند 1397 21:51
The richest man One day, Shi'vana saw a sweet, kindly conversation with the son of a poor father and told him: My son, take care of your mother so that I will get the money for your maternity until night, and I can buy my medicine and bring it home. After talking with his son, he left the house and Shivana continued...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 اسفند 1397 21:30
ثروتمندترین انسان روزی شیوانا شاهد صحبت شیرین ، مهربانانه و بااخلاق پدر فقیری با پسرش بود و به او میگفت : پسرم مواظب مادرت باش تا من پول لازم برای داروی مادرت را تا شب بدست آورم و بتوانم دارویش را بخرم و به خانه بیاورم . بعد از صحبت با پسرش از خانه بیرون رفت و شیوانا با او تا مسیری را ادامه داد . در راه برای شیوانا از...
-
ثروتمندترین انسان
پنجشنبه 9 اسفند 1397 21:04
ثروتمندترین انسان روزی شیوانا شاهد صحبت شیرین ، مهربانانه و بااخلاق پدر فقیری با پسرش بود و به او میگفت : پسرم مواظب مادرت باش تا من پول لازم برای داروی مادرت را تا شب بدست آورم و بتوانم دارویش را بخرم و به خانه بیاورم . بعد از صحبت با پسرش از خانه بیرون رفت و شیوانا با او تا مسیری را ادامه داد . در راه برای شیوانا از...