شادی ات به دلبندت وابسته نیست

شادی ات به دلبندت وابسته نیست 



روزی مردی که سالها بود به دنبال یار دلبندش همه ی دیار دور و نزدیک را گشته بود خسته و نالان و ناامید به شیوانا رسید .


شیوانا پس از مطلع شدن از داستان زندگی اش از او پرسید :آیا در زندگی ات ، در کار ،شغل و در سلامتی ات موفق هستی ؟ ایا برای خودت تفریحات سالمی داری ؟


مرد خسته گفت :" بله در همه ی اموراتم موفق هستم اما هنوز یار دلبندم را پیدا نکرده ام و از این بابت واقعا کلافه و خسته ام میترسم بمیرم و او را باز هم پیدا نکنم ."

شیوانا از او پرسید :" ایا تا بحال شده است که از داشته هایت لذت ببری و انچنان خداوند را شکر کنی که برای لحظاتی یا ساعاتی ، یارت از یادت برود ؟"

مرد گفت :" بله سپاسگزار داشته هایم هستم و لذت برده ام ."


شیوانا گفت :"پسرم اگر فکر میکنی با امدن  یار دلبندت میتوانی حجم بیشتری از شادی را از آن خویش کنی در اشتباهی . 


رودخانه ی شادی با سرعتی یکسان در جای جای وجودت جاری ست و اگر ان را وابسته به منشاء و منبع بیرونی کنی جز دروغی بزرگ به خودت کاری نکرده ای و سبب خسران و زیان به خودت شده ای و آنگاه که یارت از راه برسد از تو دور شده و فاصله میگیرد چون تو برایش جز غم و مصیبت چیزی نخواهی داشت که بدهی ،


پس بهتر است شادی ات را پاس بداری و مصرف لحظه به لحظه ی آن را هدر ندهی و پس انداز هم نکنی ."


مرد پس از شنیدن این سخنان حکمت آموز از شیوانا تشکر کرد و شادمان به سمت محل کارش شتافت .


@Hebrahimifard


@ShivanaNevisi

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.