Trust in your hidden power

Trust in your hidden power



One day, a girl interested in self-sacrificing classes, became interested in mastering topics and attending classes, gradually became involved with her after many years, so who would want to bring the learned material into practice? !


So he doubted whether he would continue the class.

She shared with her teacher, and she said, it's happening little by little, and she finds out her practical way.

 But he was not pleased with him, so he decided to pursue his own work, and he would not attend regular classes in the classroom, and he would do more to his practical work, because he seemed to feel better with him.


  His question about Shi'kana was that he would not make a mistake and he would lose his outward position, his teacher, and he would not be able to achieve a result and leave it out of here? !


Shivana said to her after a while she was calm. Dear, Finding the way of the heart is not always easy. Sometimes you're having the same challenge. Sure, it's not the first time. You've found your way. This time, take your path to the teacher who does not recognize your situation and You do not understand the master is not real, the better he is to leave him


Because the real master is one who speaks from within.


The girl, hearing these calm words, came to her heart and silent on her tongue.


@Hebrahimfard


@ShivanaNeavy


http://hebrahimifard.blogsky.com/1397/12/12/post-62

به نیروی پنهان درون تاریکی وجودت اعتماد کن

به نیروی پنهان درونت اعتماد کن 



روزی دختری که علاقه مند به کلاسهای خودشکوفایی بود به مباحث استادی علاقه مند شد و در کلاسهایش شرکت میکرد ، بتدریج پس از سالها با خودش درگیر شد که پس کی میخواهد مطالب اموخته شده را به عمل در بیاورد ؟ !


بنابراین شک به جانش افتاد که ایا کلاس را ادامه دهد یا خیر ؟

با استادش در میان گذاشت و او گفت کم کم این اتفاق می افتد و او راه عملی اش را پیدا میکند.

 ولی برای او راضی کننده نبود بنابراین تصمیم گرفت کار خودش را دنبال کند و دیگر در کلاسهای ان استاد بطور مرتب شرکت نکند و بیشتر به کارهای عملی خودش بپردازد چون اینجوری حس بهتری با خودش پیدا میکرد .


  سوالش از شیوانا این بود نکند دارد اشتباه میکند و موقعیت بیرونی یعنی استادش را از دست میدهد و خودش هم به نتیجه ای نرسد و از اینجا رانده از انجا مانده شود ؟ !


شیوانا پس از مدتی ارامش به او گفت ببین عزیزم پیدا کردن راه دل همیشه آسان نیست گاهی همینقدر دچار چالش با خودت میشوی مطمئنا اولین بار نیست بارها راهت را پیدا کرده ای اینبار نیز راه دلت را برو استادی که تشخیص ندهد حال و موقعیت تو را و تو را درک نکند استاد واقعی نیست همان بهتر که او را ترک کنی 


چون استاد واقعی یکیست که از درون همه سخن میگوید .


دختر با شنیدن این سخنان آرامشی بر دلش آمد و سکوتی بر زبانش . 


@Hebrahimifard


@ShivanaNevisi

Emotional coughing

Emotional and emotional coughing




One day a man went to Shiwana and asked him: "The end is really tired of my strange and bizarre emotions, all my work is due to this emotional and emotional disorder!


Heavy wind was blowing in the plains of the village, it was autumn and leaves leaves with each other.


Shivana said: look at the leaves how they go with the wind and they do not know where they are going!


That's the reason for your disadvantage too. Because you're lagging behind your feelings.

But you have not considered one thing, and this is it, is this wind of the roots of the trees out of place ?!


Occasionally, there is a lot of sentiment, but all their force is on the leaves.


Go deeply into the events of your life. . .


Your roots are tightened and your paths are deeper and wider on your earth, you are wider and deeper!


From now on, pour a few pages of your fears and focus on yourself in your roots. . .


The man walked to his workplace, smiling with satisfaction on his face.


@Hebrahimfard


@ShivanaNeavy


http://hebrahimifard.blogsky.com/1397/12/12/post-60

کژبینی احساسی و هیجانی

کژبینی احساسی و هیجانی 




روزی مردی پیش شیوانا رفت و از او پرسید :"آخر واقعا از دست احساسات متفاوت و عجیب غریب خودم خسته شده ام ، تمام کارهایم به دلیل این نابسامانی احساسی و هیجانی بی سر و سامان شده !


باد شدیدی هم در حال وزیدن در دشتهای دهکده بود پاییز بود و برگها را با خودش به هر سو میبرد .


شیوانا گفت : به برگها نگاه کن چگونه با باد به این سو و ان سو میروند و نمیدانند به کدام سو میروند !


دلیل نابسامانی تو هم همین است .چون برگی در دست احساساتت به هر سو میروی .

اما یک چیز را مد نظر قرار نداده ای و آن این است ایا این باد ریشه های درختان را از جا در اورده است؟!


گاهی احساسات پر سر و صدا می ایند ، اما همه زورشان روی برگهاست .


برو و عمیقا به اتفاقات زندگی ات نگاه کن . . .


ریشه هایت محکم تر شده است و مسیرهایش را در زمین وجودت عمیقتر و وسیعتر در نوردیده است ،تو وسیعتر و عمیقتر شده ای !


از این پس با ریختن چند برگ ترس و وحشت تو را فرا نگیرد و با خودت در ریشه هایت متمرکز شو . . .


مرد در حالیکه لبخند رضایت بر چهره انداخت بسوی محل کارش به حرکت افتاد.


@Hebrahimifard


@ShivanaNevisi

کژبینی احساسی و هیجانی

کژبینی احساسی و هیجانی 




روزی مردی پیش شیوانا رفت و از او پرسید :"آخر واقعا از دست احساسات متفاوت و عجیب غریب خودم خسته شده ام ، تمام کارهایم به دلیل این نابسامانی احساسی و هیجانی بی سر و سامان شده !


باد شدیدی هم در حال وزیدن در دشتهای دهکده بود پاییز بود و برگها را با خودش به هر سو میبرد .


شیوانا گفت : به برگها نگاه کن چگونه با باد به این سو و ان سو میروند و نمیدانند به کدام سو میروند !


دلیل نابسامانی تو هم همین است .چون برگی در دست احساساتت به هر سو میروی .

اما یک چیز را مد نظر قرار نداده ای و آن این است ایا این باد ریشه های درختان را از جا در اورده است؟!


گاهی احساسات پر سر و صدا می ایند ، اما همه زورشان روی برگهاست .


برو و عمیقا به اتفاقات زندگی ات نگاه کن . . .


ریشه هایت محکم تر شده است و مسیرهایش را در زمین وجودت عمیقتر و وسیعتر در نوردیده است ،تو وسیعتر و عمیقتر شده ای !


از این پس با ریختن چند برگ ترس و وحشت تو را فرا نگیرد و با خودت در ریشه هایت متمرکز شو . . .


مرد در حالیکه لبخند رضایت بر چهره انداخت بسوی محل کارش به حرکت افتاد.


@Hebrahimifard


@ShivanaNevisi